اخبار حزب > سرود "خمينياي امام" را در كنار كاخ سعدآباد توليد كرديم
آشنايي با حسين شمسايي
حسين شمسايي متولد سال 1329 در شهرستان اردستان است. وي از كودكي با بستن دستاري بر سر و نشستن بر متكا و بالشي به تقليد آقايان اهل منبر و روضه كه به صورت ماهانه در منزلشان برگزار ميشد، روضهخواني ميكرد. در 12 سالگي قرائت شعر معروف شاعر بلندآوازه آئيني مرحوم محتشم كاشاني را در يكي از حسينيههاي جنوب تهران تجربه كرد و از آن پس با حضور در جلسات و هياتهاي مذهبي به سمت فعاليتهاي انقلابي سوق پيدا نمود. وي از سال 1344 علاوه بر خواندن اشعار انقلابي در هياتهاي مذهبي در اجتماعات وسيعتري چون حسينيه ارشاد، مسجد هدايت،مسجد جليلي، مسجد حضرت اميرالمومنين"ع" (نصرت)، مسجد همت(تجريش)، مسجد قدس (نيروي هوايي)، مسجد جاويد، مسجد قبا و دهها مركز علمي و ديني ديگر كه هر يك پايگاه و محل تجمع مسلمانان انقلابي و مبارز به شمار ميرفت، حضوري فعال و جدي پيدا كرد. شمسايي عضو كميته استقبال از امام خميني(ره) و سراينده شعارها و سرودههاي حماسي و انقلابي است. وي بعد از انقلاب به عضويت حزب جمهوري اسلامي درآمد. از جمله سوابق آقاي شمسايي مسئوليت ستاد هفتم تير، رئيس روابط عمومي رياست جمهوري از سال 1362 تا 1368، معاون ارتباطات و امور فرهنگي و مراسم دفتر رئيسجمهور از سال 68 تا 77 بوده است. وي عضو شوراي مركزي حزب تمدن اسلامي است و مديريت عامل موسسه فرهنگي مذهبي حضرت قاسمبنالحسن(ع) و رياست هيات مديره موسسه فرهنگي موزههاي بنياد مستضعفان را برعهده دارد. شمسائي ليسانس جامعهشناسي از دانشگاه تربيت معلم و فوقليسانس مديريت از مركز مديريت دولتي را دارد و در حال حاضر دانشجوي دكتراي رشته مديريت در دانشگاه تربيت مدرس است. وي متاهل و داراي 4 فرزند ميباشد.
* * *
* قبل از اينكه سوالات اصلي خودم را بپرسم، مايلم ذكر خيري از مرحوم مهندس هاشم رهبري بفرمائيد. او همين سالجاري به رحمت خدا رفت و از دوستان مبارز و انقلابي شما بود.
- بسماللهالرحمن الرحيم، يكي از بهترين دوستان دوران مبارزه، برادر بسيار خوب ما آقاي مهندس محمد هاشم رهبري بود. از قبل از پيروزي انقلاب با ايشان آشنايي داشتم. در جلسات مسجد جاويد، مسجد قبا و در طول مبارزه قبل از انقلاب، با ايشان همكاري و همراهي داشتم. ايشان از فعالان برگزاري راهپيمايي تاريخي عيد فطر سال 57، عاشورا و تاسوعاي همان سال بودند. از همراهان آيتالله شهيد مفتح، از ياران آيتالله موسوي اردبيلي و با شهيد باهنر همكاري داشتند. مرحوم رهبري يكي از عناصر خوشفكر، فعال، تاثيرگذارو بسيار متدين و با تقوا بود. در دوره دانشجويي با ايشان همرزم بودم. خانواده ايشان هم بسيار متدين، مذهبي و انقلابي بودند. بعد از انقلاب هم آشنايي ما با ايشان ادامه داشت و صميميتر هم شديم. قبل از انقلاب روابط ما خانوادگي بود. بعد ا ز انقلاب دوستان جديدي به جمع ما پيوستند و به كمك هم، كارهاي فرهنگي و انقلابي را دنبال كرديم. تا اينكه رسيديم به تاسيس حزب جمهوي اسلامي. حزب جمهوري اسلامي در 29 بهمن سال 1357 تاسيس و رسميت پيدا كرد. موسسين حزب شهيد مظلوم آيتالله بهشتي، آيتالله خامنه اي، آيتالله هاشمي رفسنجاني، آيتالله موسوي اردبيلي و شهيد باهنربودند و اولين دفتر حزب در كانون توحيد تهران بود. عضوگيري حزب از كانون توحيد شروع شد و از فعالان اوليه حزب مرحوم رهبري بود و سپس يكي از اعضاي شوراي مركزي حزب شد. شوراي مركزي اعضاي ديگري هم داشت كه در انفجار هفتم تير برخي از آنها شهيد و برخي به خيل جانبازان پيوستند. مثل شهيد اجارهدار، شهيد جواد مالكي، شهيد درخشان، شهيد اسلامي و جانبازاني چون برادر عزيزمان جناب حجت الاسلام و المسلمين مسيح مهاجري كه ايشان هم از اعضاي شوراي مركزي حزب بودند. همكاري ما ادامه داشت تا اينكه به قول معروف فتيله حزب پايين كشيده شد. البته به دستور امام خميني(ره). دليلش هم اين بود كه سران حزب مشاغل اجرايي سنگيني براي اداره جامعه داشتند و يك سري تنگ نظريها و حسادتها هم در جامعه وجود داشت كه نميتوانست افرادي مثل شهيد بهشتي و ديگر موسسين را تحمل كند. به شكلي كار جلو رفت كه منجربه توقف كار حزب شد. متاسفانه بعضي جاها من ميبينم كه ميگويند حزب منحل شد. در حالي كه اصلا چنين چيزي نيست. حزب جمهوري اسلامي با همان سابقه وجود دارد، اما كارش متوقف شده است. فعلا بنايي بر احيا و تجديد فعاليت آن نيست، ولي حزب منحل نشده است. بعد از توقف كار حزب، به اتفاق آقاي مهندس رهبري وچندتن از دوستان يك تشكيلات كوچك خانگي درست كرديم تحت عنوان "ياران حزب جمهوي اسلامي" كه دوستان فراواني بودند از جمله آقاي ميرمحمدي، آقاي علمالهدي، مرحوم آقاي هنردوست. اين تشكيلات منجر به تاسيس حزب تمدن اسلامي شد. همانگونه كه مقام معظم رهبري در پيامشان به مناسبت درگذشت مرحوم رهبري يادآور شدند، حقيقتا ايشان از مخلصان انقلاب بودند و با تمام وجود وقف خدمت به مردم بودند. چند دوره نماينده مجلس بودند. بعد از مجلس در كارهاي اجرايي چون معاونت وزارت آموزش و پرورش، معاونت سازمان برنامه و بودجه، رئيس كل گمرك و معاون ديوان محاسبات به انقلاب خدمت كردند.. آخرين سمت ايشان معاون سازمان بازرسي كل كشور بود. همسر ايشان خانم طبيب زاده هم از فعالان انقلاب و نظام و از فعالان وپيشكسوتان جامعه فرهنگيان هستند.
* خاطره خاصي از دوران انقلاب با مرحوم رهبري داريد؟
- قبل از انقلاب (آستانه محرم سال 57) امام خميني(ره) پيامي دادند تحت عنوان خون بر شمشير پيروز است. در آن پيام امام دستور دادند كه پرچمهاي سرخ را بر سر در مساجد و تكايا و حسينيهها به عنوان اعتراض و مقابله با رژيم شاهنشاهي، كه يزيد زمان شمرده ميشد به اهتزاز درآوريد. من به اتفاق آقاي رهبري خدمت آيتالله موسوي اردبيلي رسيديم. آن موقع ايشان امام جماعت مسجد حضرت اميرالمومنين(ع)واقع در خيابان نصرت (اميرآباد شمالي) بودند. آنجا با ايشان مذاكره كرديم و امامان جماعت و علما و روحانيون حسينيهها و تكيهها را بسيج كرديم، مذاكره كرديم تا اين كار را انجام دهند. در مسجد جاويد، در حسينيه ارشاد، مسجد قبا قبل از انقلاب ايشان از همراهان و همكاران و همرزمان ما بود.
* آقاي شمسايي شما قبل از پيروزي انقلاب با شعراي زيادي در تماس بوديد و ارتباط داشتيد. اسامي چند تن از آنان را ذكر كنيد و خاطراتتان را هم از آنها بازگو كنيد.
- به اولين شاعري كه بايد در اين زمينه اشاره كنم استاد حميد سبزواري است. آن زمان مجلهاي چاپ ميشد به نام صائب. زيرساخت اين مجله اشعار صائب تبريزي بود و البته اشعار شعراي ديگر را هم چاپ ميكرد. در برخي از شمارههاي اين مجله اشعاري از آقاي حميد سبزواري چاپ ميشد. من آن اشعار را ميديدم، ميخواندم و لذت ميبردم. علاقهمند شدم ايشان را ببينم. با مرحوم آقاي حجتالاسلام والمسلمين شيخ محمدحسين بهجتي اردكاني دوست صميمي بودم. ايشان با تخلص شاعري "شفق" از مبارزين قبل از انقلاب و از شعراي برجسته و امام جماعت مسجد الرسول محله مجيديه بودند. ما هيئتي داشتيم به نام هيئت متوسلين به حضرت قاسمبنالحسن(ع) كه سال 44 تاسيس شد. من به اتفاق جمعي از نوجوانان و جوانان آن روز اين هيئت را پايهگذاري كرديم. چون جوانان سيزده ساله در اين جمع زياد بودند، عنوان هيئت را به نام سيزده ساله رشيد كربلا مزين كرديم. براي اين هيئت سخنرانان غيرمتعارفي را دعوت ميكرديم. غيرمتعارف به اين معنا كه معمولا ساير سخنرانان سخنراني معمولي ميكردند و با يك روضه منبر خود را تمام ميكردند. ما ميگشتيم دنبال منبريهايي كه بخشي از سخنرانيشان درباره فلسفه قيام امام حسين(ع)باشد. مبارزات شهداي كربلا را بگويد. علت وقوع حادثه كربلا. علت مخالفت امام حسين(ع) با يزيد. اين علتها فكرانسان را به زمان خودمان سوق ميداد و ميگفتيم اگر ما حسيني هستيم و پيرو مكتب عاشورا، بايد ببينيم حاكمان زمان ما چه كساني هستند. يزيدي هستند يا حسيني؟ وظيفه ما چيست؟ سخنراناني از اين دست كم بودند. از قم بسياري از دوستان از جمله همين آقاي بهجتي اردكاني. شهيد مفتح و حجت الاسلام و المسلمين عبدوس (امام جمعه سابق سبزوار) براي سخنراني ميآمدند. بعدها جلسات شعري هم با ايشان داشتيم. يك روز من به ايشان گفتم شما آقاي حميد سبزواري را ميشناسيد؟ گفت: بله ميشناسم. ايشان سبزوار بود و الان هم آمده تهران. يكي دوبار ملاقاتشان كردهام. قرار شده يك جلسه مشترك با هم داشته باشيم. چند شب بعد من مسجد آيتالله طالقاني (مسجد هدايت) دعوت بودم. در آنجا يكي از شعرهاي انقلابي آقاي سبزواري را خواندم. شعري كه با اين 2بيت شروع ميشود:
هنوزم هم شوق پرواز است، گر بال و پري باشد
به سر سوداي آزادي است ما را تا سري باشد
اميدم هست در دل، تا دلم گرم است در سينه
كه بر ديوار پولادين هر زندان، دري باشد
شعر را كه خواندم و نشستم، ديدم مردي ميانسال كنارم نشسته است. سلام و عليك كرديم و پرسيد: اين شعري كه خوانديد از كدام شاعر است؟ گفتم: اين شعر را از مجله صائب انتخاب كردهام و شاعر آن آقاي حميد سبزواري است. گفت: "حميد سبزواري منم". ما هم از خدا خواسته رفاقت را با ايشان شروع كرديم. همان جا وقت و قرار جلسات بعدي را گذاشتيم. در جلسات شعري ما، دوستان ديگري هم شركت ميكردند. از جمله آقاي موسوي گرمارودي، آقاي محمدحسن عليمحمدي متخلص به "زورق" و جوان علاقمندي به نام آقاي مرشدزاده. من با پدر ايشان دوست بودم. پدر ايشان مرشد ميرزاي معروف از مداحان بسيار خوشفكرو سنجيدهگو بود. اصفهانيالاصل بودند، اما در تهران در خيابان ايران زندگي ميكردند. اربعينها در روضه منزل ايشان شركت وي كرديم. از آنجا با پسر ايشان هم دوست شديم. از جمله افراد ثابت جلسات ما ايشان بود. آقاي حسان هم بودند. آقاي نعمت آزرم هم به جلسات ما ميآمد. "م - آزرم". نعمت ميرزازاده. من با ايشان آشنا بودم. منزل استاد محمدتقي شريعتي رفت و آمد داشتم و ايشان را هم ميديدم. ايشان شعري داشت به نام بعثت. در حسينيه ارشاد مسابقه شعري برگزار شد تحت عنوان پانزدهمين قرن بعثت و قرار بر اين شد كه شعراي كشور بهترين شعرشان را در ارتباط با خاتميت و پيامبر(ص) بفرستند و جوايز ارزندهاي داده شود. بعد هم حاصل آن جلسه، كتابي شد تحت عنوان "بانگ تكبير" كه بهترين اشعار رسيده در آن چاپ شد. در اين مسابقه سه نفر برگزيده شدند. اولي آقاي اميري فيروزكوهي (رحمهالله عليه) دومي آقاي سيدمحمدعلي رياضي (رحمتهالله عليه) و سومي آقاي عباس شهري كه نميدانم ايشان مرحوم شدهاند يا در قيد حيات هستند. جوايزي هم به اينها داده شد. يك روز از مسابقه گذشته بود كه شعري در دويست و شصت و چند بيت به كميته داوران رسيد و گفتند از مشهد آمده و شاعر آن نعمت ميرزازاده است. كميته داوران پس از خواندن شعر از رأيي كه داده بود پشيمان شد! داوران به اين نتيجه رسيدند كه اين شعر به مراتب از هر سه شعر قبلي قويتر و قابل اعتناتر است. بالاخره يك جايزهاي براي آقاي ميرزازاده در نظر گرفتند به اندازه جايزه هر سه نفر قبلي. شعر با اين مطلع شروع ميشود:
بخوان به نام خدايت كه آفريد بشر
طنين فكند ندا نيمه شب به كوه و كمر
سكوت بود و شبي وهم گون و مكه به خواب
حرا ستاده چنان قامت نياز بشر
اين قصيده واقعا كم نظير است. من هنوز شعري درباره پيامبر(ص) به قدرت و قوت اين شعر نديدهام. را بگويم كه البته تمام حوادث طول تاريخ پيامبر(ص) را آورده. به عنوان نمونه به بخشي از اين منظومه درباره ولادت پيامبر(ص) اشاره ميكنم:
فراز قلعه به يثرب يهودهاي زد بانگ
هلا ستاره احمد نشان پيغمبر
شگفت حادثهها بود در ولادت او
در آن شبي كه به مكه بزاد از مادر
رسيد ضربه سختي به كاخ نوشروان
شكست و ريختش آن كنگره كه بد به زبر
به طاق قصر كه پيشش نماز ميبردند
رسيد ضربه سختي، عميق، سرتاسر
رسيد پيك هراسان و گفت با كسري
كه شد خموش به آذر گشسب، نك، آذر
مگر كه از نفس او دميدي آزادي
كه شد خراب و خمش كاخ ظلم و شعله شر
به شيرخوارگي او را به دايه بسپردند
كه دايه پروردش دور از بر مادر
حليمهاي كه پذيرفت اين پرستاري
نداشت جزبه يكي از دو سينه، شيراندر
دو ديگر آن كه زخود داشت كودك نوزاد
كه آنچه داشت در آن سينه بود قوت پسر
هر آنچه كرد بنگرفت طفل آن سينه
لبان طفل همي جست سينه ديگر
شگفت ماند از اين كودك و به ناچاري
نهاد در دهن طفل سينه لاغر
كه نيست شير در اين سينه،اي يتيم قريش
وگرنه از تو ندارم دريغ شير و شكر
مكيد طفل همان سينه را به شير آورد
كه خورد بايد از آن كشت كآوري به ثمر
كه آنكه نهي كند حق غير را خوردن
نشايدش كه شود لب به قوت غيري، تر
كه آنكه خواهد رسم ستم براندازد
سزاست تا كه از اين شيوه خود نگيرد بر
ببينيد از يك ماجراي شير دادن حليمه سعديه چه استفادههايي كرده است. منظورم از طبع بلند و مضمونساز اين شاعر است. اما متاسفانه وي در ابتداي انقلاب دچار غرور شد و از ايران رفت و خود را از نعمت انقلاب اسلامي محروم كرد.
اين ارتباطات ادامه داشت تا اينكه يك جلسة دعاي كميل در منزل ما به صورت ثابت تشكيل ميشد. پرچم نداشتيم. انتهاي هفده شهريور جنوبي فعلي. (شهباز جنوبي) آن موقع.همه دوستان ميآمدند. پاتوق انقلابيون بود. از جمله آقاي علي آقا محمدي(عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام) هر وقت ازهمدان به تهران ميآمد شبهاي جمعه در جلسة دعاي كميل خانة ماشركت ميكرد. يكي از اين شبهاي جمعه به همراه آقاي مرشدزاده جوان پرشوري به نام سيد حميد شاهنگيان به جلسه آمد و پس ازگفتگو باايشان دريافتيم كه وي سالها در خارج از كشور درس خوانده و دستي هم در آهنگسازي دارد. من به اتفاق آقايان مرشدزاده و شاهنگيان به محل كار آقاي سبزواري در بانك بازرگاني كه الان بانك تجارت شده رفتيم.
از آن موقع نطفه سرودهاي انقلابي بسته شد. يعني بنده، آقاي شاهنگيان، آقاي سبزواري بعدها مرحوم حسين صبحدل،، زورق دور هم جمع شديم وقرار شد آقاي سبزواري شعر بگويند. شعرهاي خوبي گفته شد. مثلاً همين "برخيزيم در هواي آزادي، بستيزيم از براي آزادي" از جمله همين سرودهاست. البته اين راهم اضافه كنم كه پيش ازاين آقاي شاهنگيان كارهاي تأثيرگذاري همچون سرود هفده شهريور،سيزده آبان وزنداني ساخته بودند.اماازاين جلسات به بعد كارجديتر شد وگروه سرود تشكيل داديم.در زيرزمين حسينيه ارشاد شروع به توليد سرود كرديم. اين سرودها را با نوارهاي سخنراني امام خميني(ره) ضبط و پخش ميشد كه اين جور شايع شده بود كه يك دسته از دانشجويان مسلمان هستند در فرانسه و آنجا اين سرودها را ميخوانند و به تهران ميفرستند! هيچ كسي باور نميكرد كه اين سرودها در زيرزمين حسينيه ارشاد ودرزير سايه سنگين حكومت نظامي توليد ميشود. در آنجا يك استوديوي كوچك صدا ساخته بودند و اين سرودها توليد شد.
از نكات جالب اين سرودها اين بود كه ما سرود "خمينياي امام" را در كنار كاخ سعدآباد توليد كرديم. در منزل آقاي ايلخاني ضبط كرديم. منزل آقاي ايلخاني كنار كاخ سعدآباد بود. سرود "برخيزيد در هواي آزادي"، سرود "جمهوري اسلامي آري"، "حكومت خود كامان هرگز" كه آقاي زورق شعرش را گفته بود، از ثمرات همان جلسات شعري است. همه تيم ما وارد كميته استقبال از امام شد. دو گروه تشكيل شد. هرگروه حدود 100 نفر بودند. يك گروه در فرودگاه سرود "خمينياي امام" را خواند و گروه بعدي در بهشت زهرا سرود "برخيزيداي شهيدان راه خدا" را خواند. يادم هست كه همين آقاي دكتر محمد اصفهاني قاري قرآن قبل از سخنراني امام خميني(ره) در بهشت زهرا(س) بود.
اگر يادتان باشد قرار بود امام 8بهمن به تهران بيايند كه بختيار فرودگاه را بست تا اين اتفاق نيفتد. از آنجا كه مردم آمده بودند و جايگاه امام در بهشت زهرا نيز مملو از جمعيت بود، مقرر شد مراسمي در آن مكان برگزار شود كه در آن مراسم تاريخي، شهيد بهشتي در سخناني آتشين، بختيار را تهديد كرد كه اگر مانع ورود امام شود، مسئوليتي بر گردن سران انقلاب براي كنترل خشم مردم نيست و بايد او عواقبش را بپذيرد. مجري آن مراسم، من و مرحوم مرتضايي فر بوديم و به نظرم يا شهيد محلاتي و يا مقام معظم رهبري در انتهاي مراسم بيانيهاي را قرائت كردند. پس از آن هم روحانيون به دانشگاه تهران رفتند و تحصن كردند تا 12 بهمن كه امام تشريف آوردند و حكومت وقت تسليم خواست مردم شد.
در بهار سال 58 هم به اتفاق آقايان زورق، سبزواري و بهجتي، اولين شب شعر انقلاب اسلامي را با الهام از روح انقلاب اسلامي و در پاسخ به شبهاي شعر شاعران مدعي روشنفكري كه نوعا ضد دين شعر ميگفتند طراحي كرديم. 5شب در ورزشگاهي نزديك به مسجد لرزاده با همكاري آيتالله عميد زنجاني مراسم برپا شد و 5شب نيز در حسينيه ارشاد ادامه يافت. اين محافل منجر به كشف شعرايي چون علي معلم دامغاني و يوسفعلي ميرشكاك شد. اين برنامهها به تشكيل جلسات ومحافل ادبي درمنازل شعرا منتهي شد. آقايان حسين آهي، مهرداد اوستا، خانم سپيده كاشاني، نصرالله مرداني و علامه جعفري هم به جمع دوستان قبلي ما پيوستند. مرحوم علامه محمدتقي جعفري از پاهاي ثابت جلسات شعر ما بودند. آقايان علي معلم،محمود شاهرخي،مشفق كاشاني هم ازديگراعضاي اين جلسات بودند.مرحوم غلامرضا قدسي مشهدي هم هروقت در تهران بودند شركت ميكردند.
خالي ازلطف نيست كه عرض كنم حضرت آيتالله خامنهاي كه خود علاوه بر برجستگيها وفضائلي كه دارند شاعري توانمند ونكته پرداز هستند نيز ازمشوقين شاعران انقلابي بودند وبا وجودمشغلههاي فراوان سالهاي اول انقلاب گاهي دراين جلسات شركت ميكردندكه دراين خصوص صحبتهاي فراواني دارم كه به فرصت ديگري محول ميكنم. علاوه بر اين جلسه در جلساتي با حضورشاعران بزرگي چون كمال، مويد، شفق، خسرونژاد و سروي نيز در مشهد مقدس شركت ميكردم وبا اين دوستان نيزحشر ونشر فراواني داشته ودارم.
* آقاي علامه جعفري را شما به جلسات شعرتان دعوت كرده بوديد يا خودشان ميآمدند؟
- ما يك بار از ايشان براي سخنراني در اين جلسات دعوت كرديم. بعد از آن هميشه ايشان به ما سفارش ميكرد كه هر وقت جلساتتان برقرار ميشود من را هم خبر كنيد. ايشان روحيه لطيفي داشت. من به ايشان خبر ميدادم و ميگفتم فلان شب جلسة شعر داريم و منزل فلان كس است. ايشان ميآمدند و مينشستند. گاهي هم مطلبي ميگفتند. ولي مجموعاً مستمع بودند. البته ما از نظرات ايشان استفاده ميكرديم.
* قبل از پيروزي انقلاب اسلامي شما با روحانيون بسياري ارتباط داشتيد. اسامي تعدادي از آنها را بفرمائيد. اين سئوال من مقدمه سئوال بعدي است.
- من ازسال هاقبل از انقلاب با اولين روحاني بزرگواري كه دراين مسيرآشنا شدم، آيتالله امامي كاشاني بود. ايشان مسجدي داشتند در خيابان پيروزي، به نام مسجد سليماني كه بعدها به مسجد قدس تغيير نام پيدا كرد. ايشان آنجا نماز جماعت ميخواندند و يكي از روحانيون شاخص تهران بودند. با مرحوم آقاي عميد زنجاني كه در مسجد لرزاده بودند، دوست بودم. با آيتالله مهدوي كني در مسجد جليلي باآيتالله موسوي اردبيلي در مسجداميرالمومنين(ع) با مرحوم حاج آقا مصطفي ملكي مسجدهمت تجريش ارتباط داشتم.با مرحوم شهيد مفتح ابتدا مسجد جاويد و بعد مسجد قبا ميرفتم. باآقاي موحدي كرماني نيز ارتباط فراواني داشتم.
با آيتالله مطهري و آيتالله بهشتي آشنا بودم. شهيد بهشتي جلساتي داشتند در خيابان ايران كه به گمانم شبهاي پنجشنبه برپا ميشد. من به آن جلسات ميرفتم. حتي يادم هست يك بار با آقاي سبزواري رفتيم خدمت شهيد بهشتي كه به تازگي ازديدار با امام در فرانسه برگشته بودند. آقاي سبزواري با الهام ازمصاحبه معروف امام باروزنامه لوموند قصيدهاي دروصف امام وانقلاب سروده بودند كه با اين مطلع شروع ميشد:
بنازم بر آن پير وفكر جوانش
كه عاجزبود خامه ازداستانش
شهيد بهشتي ايشان را تشويق كردند وعين كلام اين بود كه گفتند: آفرين آقاي حميد حالا شعر براي جمهوري اسلامي بگوئيد. دقيقاً اين كلمه شهيد بهشتي در گوش من هست. هنوز آن موقع بحث جمهوري و جمهوري اسلامي نبود. همه جا حرف حكومت اسلامي بود. آقاي بهشتي فرمودند: آقاي سبزواري برويد شعر براي جمهوري اسلامي بگوئيد. مطمئن باشيد كه بزودي اين خواسته تحقق پيداميكند. شما شعرش را آماده كنيد.
با شهيد باهنر هم آشنايي داشتم. ما يك جلساتي داشتيم قبل از انقلاب با نام " هيئت انصار". از هيئتهاي انقلابي تهران بود. آيتالله هاشمي رفسنجاني از جمله سخنرانان اين هيئت بود. آيتالله بهشتي هم از سخنرانان اين هيئت بود. 2 هيئت هم داشتيم به نام هيئت محبان المهدي(عج) و جوانان موحد. آيتالله خزعلي از سخنرانان ثابت اين جلسه بودند. آقاي شيخ يوسف صانعي هم براي سخنراني به اين جلسه ميآمدند. آقاي فلسفي و آقاي فاضل هرندي و... ميآمدند. آقاي مروي هم ميآمدند.
سال 52 به دانشسراي عالي (دانشگاه تربيت معلم فعلي) رفتم. همزمان با فعاليتها در مسجد جاويد انجمن اسلامي دانشسراي عالي را هم فعال كرديم. براي سخنراني در آمفيتئاتر دانشگاه از آيتالله مطهري دعوت كرديم. در مشهد خدمت آيتالله خامنهاي رفتيم و از ايشان براي سخنراني دعوت كرديم. علامه جعفري هم در آمفي تئاتر دانشسراي عالي براي ما سخنراني كرد.
* با كداميك از اين روحانيوني كه نام برديد صميميتر بوديد؟
- با آيتالله امامي كاشاني،آيتالله شهيد مفتح و آيتآلله شهيد مظلوم بهشتي.
* اگر بخواهيد از اين سه نفر يكي را انتخاب كنيد،كداميك را انتخاب ميكنيد؟
- آيتالله شهيد مفتح. من با ايشان صميمي و ارتباط نزديك داشتم و به راحتي ميتوانستم همه مسائل از جمله انتقادات به جامعة روحانيت را هم با ايشان مطرح كنم.
* باز يك سئوال مقدماتي ديگر بپرسم. شما از جواني پايهگذار هيئات مذهبي بوديد. از بنيانگذاران هيئت قاسمبنالحسن(ع)،محبان المهدي و... بوديد. با هيئتها و جلسات مذهبي و مساجد در ارتباط بوديد. نظر شما نسبت به برخي هيئتها و تجمعات مذهبي در برخي جلسات و مساجد و مداحيهايي كه در آنها ميشود و سبك بسيار سخيفي دارند چيست؟ مثل اين ذكر امام حسين(ع) با عنوان "سين، سين" همراه با آهنگهاي پاپ و كافه، كابارهپسند...يا فرض كنيد ذكر حضرت مهدي(عج) تحت اين عنوان كه مهديبيا، زودتر بيا... فردا بيا.... نظر شما چيست؟ چرا هيئتهاي ما، مداحيهاي ما به اينجا كشيده شدند؟
- هنر مداحي و ذاكري حضرت اباعبداللهالحسين(ع) هنري است كه با استفادة از آن ميشود احساسات مردم را در جهت قرب اليالله، در جهت رسيدن به رضوانالله، در جهت داشتن يك زندگي طراز اسلام، يك زندگي بر مبناي دستورات ائمه بزرگوار ما پايهگذاري كرد. قبل از انقلاب رشتة مداحي از رشتههاي فوقالعاده تأثيرگذار بود. در جلسات مذهبي، قبل از سخنران يا بعد از سخنران، يك مداحي ميآمد و بيست دقيقه،يك ربع شعري ميخواند داراي مضمون پند و اندرز. بعد از آن يك غزل يا قصيده پيامدار، جهتدار، بيان يك قطعة تاريخي، بيان يك واقعةعبرتآموز برگرفته از يك حديث، يك روايت معصوم(ع). از متن قرآن و بعد هم ادامه پيدا ميكرد به توسل. هم مطالب عبرت آموز به مردم داده ميشد و هم احساسات پاك و نشاط دروني درمردم ايجاد ميشد. بخشي از معارف اسلامي از اين طريق آموزش داده ميشد. حاج محمود اكبرزاده در مشهد از جملةي اين مداحان است. در تهران آقاي مرشد ميرزا پدر همين آقاي مرشدزاده اشعار انقلابي ميخواند. آقاي انساني، آقاي سازگار از جمله مداحان خوب و انقلابي بودند. بنده هم قبل از انقلاب يا مجلسي نميرفتم و يا اگر ميرفتم بايد شعرم يك پيامي داشته باشد. چند بارپيش آمد درمجلس ياهيأتي من رابراي چند شب دعوت ميكردند شب دوم عذرخواهي ميكردند ومي گفتند در مجلس مانبايد حرف ياشعرسياسي بگوييد با اين كارها وحرفهاي سياسي چراغ مجالس امام حسين را خاموش ميكنيد! من هم قبول نميكردم ونمي رفتم. اين تفكري بود كه دربسياري ازبانيان هيآت ومجالس مذهبي ما وجود داشت.البته درآستانه انقلاب اين تفكر باروشنگري انقلابي وپيوستن خيل عظيم مردم به انقلاب مردود شد.وكار تاآنجاپيش رفت كه درماههاي منتي به انقلاب شعارها ونوحههاي حماسي هيأتهاي مذهبي منشأ ومبدأ راهپيماييهاي عظيم مردمي گرديد. بعد از انقلاب جنگ پيش آمد. جنگ نقطة عطفي بود براي جواناني كه ميخواستند از انقلاب و ميهن اسلامي دفاع كنند. همزمان شعرهايي براي تهييج مردم و جوانان براي دفاع از ميهن و انقلاب سروده شد. اين شعرها اكثراً اديبانه و فاخراز نظر ادبي نبود اما به دل مينشست و مخلصانه خوانده و شنيده ميشد. شاخص اين رشته در جنگ برادرمان آقاي آهنگران بود. كم كم در هر دسته، يا گروهان، يا تيپ، يا لشكر يك نفر افتاد جلو و شد مداح و شعرهايي خواند. در سرتاسر جبهه جنوب و غرب افراد فراواني نوحه ميخواندند. اين سبك مداحي خاص جبهه متداول شد. يعني گسترش فرهنگ اين نوع شعرخواني. همانها هم از صدا و سيما مرتب پخش ميشد.
متاسفانه بعد از جنگ هم جوانها رفتند پاي برخي از مداحيها با اشعار سست وسبكهاي برگرفته از آهنگهاي غربي،بدون توجه به اينكه دارند به كجاها آسيب ميرسانند. يك سابقة عظيم مداحي سنتي فاخر را به اين شكل داشتند از بين ميبردند و منحرف ميكردند. اكثر جلساتي كه بعضي از دوستان جوان ما داشتند متأسفانه رفت به اين سمت. دو هزار بار پشت ميكروفون ميگفتند سين... سين...سين... يا غلو در ارتباط باامام حسين(ع) كردند و ميكنند. مثلاً ميگويند حسين اللهيام. زينب اللهي هستم. يا قسم به ذوالجناح. از اين عباراتي كه بعضي از آنها واقعاً حد شرعي دارد. متأسفانه بعضي از مداحها اينها را مطرح ميكردند. اشكال اساسي اينجاست. جاي درستي كه بخواهد اينها را هدايت كند، وجود ندارد. نه تنها در مورد مداحي، بلكه در مورد سخنرانيها هم وجود ندارد. بسياري از اين سخنرانيها كه توسط برخي از اين آقايان ميشود، محتوا ندارد. برخي از مقتلهايي كه برخي مداحان ميخوانند، خلاف است و حرام. برخي تشبيهات حرام است. متأسفانه بعد از انقلاب،مداحي دچار اين آفت شد. برخي از اين مداحان براي اصل وحدت اسلامي كه همه موظفيم از آن حراست كنيم مشكل ايجاد ميكنند. در ماه ربيعالاول و به عنوان عيدالزهراء كارهايي ميكنند بسيار سخيف و وحدتشكن. نوار اين مداحيها ميرود شهرهاي مرزيما. از اين نوارها دشمن نيرو ميسازد. نيروي ضد شيعه. برخي از جوانان را با اين نوارها تهييج ميكنند و براي القاعده و وهابيون و... عضوگيري ميكنند. تكفيريها به بهانه همين نوارها شيعيان را به شهادت ميرسانند.
* شما با توجه به اينكه با بسياري از روحانيون در قبل از پيروزي انقلاب و بعد از پيروزي انقلاب نزديك بوديد، آيا اين مسائل را با آنها در ميان گذاشتهايد؟
- دل بسياري از اين روحانيون پرازدرد است. بارها و بارها مطرح كردهام.
* پس چرا هيچ اقدامي نميكنند؟
- نميتوانند. همين آقاي امامي كاشاني. من بارها با ايشان آفتهاي اين گونه مداحيها را گفتهام. جلسات مكرر داشتهام، متأسفانه تاكنون نتيجهاي نگرفتهايم. البته بايد به اين نكته هم شديدا توجه شود كه نبايد عدهاي از اين انتقادات سوء برداشت كنند. آسيب را ميشود درست و منطقي حل كرد اما نبايد عدهاي كه از اساس با عزاداري و تعظيم شعائر مشكل دارند و بعضا حرفهاي روشنفكرمابانه ميزنند كه نبايد گريست و به سينه زد بلكه بايد تفكر كرد و... از اين بحثهاي درون گقتماني سوء استفاده كنند. هم شور لازم است هم شعور. بايد گريست، به سينه زد، گرياند و عزاداري راشايسته برپا كرد و فلسفه قيام حسيني را تشريح كرد.
* زماني كه مطرح ميشود چرا اينقدر به تنور فوتبال ميدميد و جوانان را فوتبال زده ميكنيد و از اهداف عاليه مادي و معنوي بازميداريد، ميگويند جوان سرشار از انرژي نهفته است و بايد اين انرژي را در جايي تخليه كند. ايران كشورجواني است و بايد براي جوان سرگرمي درست كرد. آنها به اين بهانهها، موج فوتبالزدگي را در ميان جوانان رواج ميدهند و مفاسد فراواني را براي فرهنگ كشور توليد ميكنند. نظير همين توجيه را هم برخي از مداحان و حاميان سياسي اين مداحان دارند. وقتي به آنها گفته ميشود كه چرا جلسات و هيئات حسيني(ع) را به سبك و سياق بسيار سخيف و موهن اداره ميكنيد و اين چه طرز عزاداري براي امام حسين(ع) و اصحاب و يارانش است ميگويند جوان هستند و جوان بايد انرژيا ش در جايي تخليه شود. نظر شما درباره اينگونه توجيهات چيست؟
- سابقه مكتب ستايشگري و مداحي اهلبيت(ع) كه برميگردد به دعبلها و كميت اسديها و مداحان و شاعران فرهيخته و برجسته قديم تا زمان حاضر،كاملا روشن و مشخص است. رسالت مداح رسالت مدح اولياي الهي، رسالت مدح انسانهاي برجسته، انسانهاي فاخر و طراز اسلام و كساني كه الگوهاي رفتاري بشر ميتوانند قرار بگيرند. اينكه از كسي مدح ميكنيم بايد ممدوح ما كسي باشد كه شايسته آن مدح باشد. آيه "انما يريدالله ليذهب عنكم ا لرجس اهل البيت" كه در قرآن كريم آمده براي چهارده معصوم(ع) آمده است. اينها شايسته مدح هستد. كساني هستند كه ميتوانند الگوي زندگي انسانها قرار بگيرند. وقتي ميخواهيم ايشان را مدح كنيم، بايد جوري آنها را مدح كنيم كه لطمهاي به شخصيت آنها كه قرآن به آن داده و از صدر اسلام به آنها داده شده، وارد نشود.
مداحي هم فقط سزاوار اينگونه افراد است. اين چهارده نور پاك و كساني كه به اينها وابسته هستند. والا مدح هيچكس ديگري جز پروردگار، از انسان آزاده، مستقل و دردمند شايسته نيست. در قديم مداحي شاهان معروف بود. مداحيهايي كه قبل از اسلام شعراي عرب كه بسيار چيرهدست بودند انجام ميدادند در وصف پادشاهان بود. با ظهور اسلام اين مداحيها و سطوت آنها شكسته شد. با نزول قرآن اين مداحيها شكسته شد. منظور من اين است كه آن موقع هم مداحي مرسوم بوده است. مداحي شاهان و خلفا و جابرين و ظالمين. اسلام كه ظهور كرد ريشه اين مداحي را قطع كرد. ريشه مداحي ستم، مداحي زور، مداحي افرادي كه شايسته مدح گفتن نيستند. به دنبال قرآن، افرادي كه در صدر اسلام حضور داشتند مثل كميت، دعبل، حصانبن ثابت و... اينها شدند مداحان خاندان پيامبر(ص). مدحي كه فرزدق
درباره حضرت امام سجاد(ع) ميگويد. وقتي كه امام سجاد(ع) نزديك كعبه ميشود، هشام ميبيند كه فردي وارد شد كه خيلي مورد احترام مردم است، از اطرافيان ميپرسد اين مردكيست؟ فرزدق بازبان فاخرشعر جواب ميدهد: اين كسي است كه كعبه او را ميشناسد و شروع ميكند به مدح امام سجاد(ع). يا دعبل كه مدح امام رضا(ع) را ميگويد. يا حصان كه مدح حضرت امير(ع) را ميگويد. سلسله مداحان اهلبيت(ع) ميرسد به اين مداحاني كه مدح پيامبر(ص) و آلپيامبر(ص) را ميكردند. پس بايد فقط براي اين افراد مدح گفته شود. كساني كه پا را فراتر ميگذارند و خارج از عرف و شرع، چيزهايي را ميگويند كه اصلا در شان اهلبيت(ع) نيست اينها به انحراف ميروند. صحبت از مو و ابرو و صورت آنچناني و بازوي ستبر و پهلواني ميكنند. حضرت امير(ع) قهرمان قهرمانان است، اما هيچ كس او را فقط با اين صفت نميشناسد. علي(ع) پهلوان اخلاق و راستي است. علي(ع) پهلوان ايثار و گذشت است. علي(ع) پهلوان عدالت و حمايت از مستضعفان است. ضمنا علي(ع) از جاكننده در خيبر هم هست. ما نبايد يك قسمت را بگوئيم و بقيه قسمتها را حذف كنيم. اگر ميخواهيم در مورد حضرت امير(ع) مدح بگوئيم، هم بايدشجاعت او را در ميدان بيان كنيم هم بايد مردمداري او را در بين جمع بيان كنيم هم يتيمداري او را بيان كنيم،هم ايثار، حسن خلق، فداكاري وعدل او را بيان كنيم.
خواهي شناخت ارزش هر مكتبي اگر
بنگر به فضل و مرتبت دست پرورش
هر مكتبي به سان درختي است ميوهدار
جنس درخت را بشناسند از برش
اسلام مكتبي است كه آورد فاطمه(س)
هم نيز مكتبي كه بپرورد شوهرش
اين دو دليلهاي مسلمانياند تا
هر مرد و زن طريق شناسد ز رهبرش
در زمانهاي گذشته، سيسال، چهلسال، پنجاه سال پيش،مداحيها اينگونه نبود. بنده خودم نيم قرن تجربه مداحي دارم. كوچكترين مداحان اهلبيت(ع) هستم. اما معتقدم از زماني كه مداحي ما از بيان زندگي رفتاري ائمه(ع)، از بيان خصوصيات اخلاقي، مردمداري، زندگي، همسرداري، تربيت خانواده، فداكاري، ايثار و... دور شد و فقط به يك جنبه زيبايي آنها واحساسي تكيه كرد، انحرافات آغاز شد. اهلبيت(ع) فقط زيباي ظاهري نبودند، زيباي درون هم بودند. امروزه متاسفانه درمداحيها يك حديث يا روايت يا آيه قرآن كمتر شنيده ميشود. محتواي يك سوره يا خصال ائمه(ع) كمتر از مداحان ما شنيده ميشود. اما مداحان قديمي حتما از حديث و آيات قرآن و مسائل اخلاقي و اعتقادي و عرفاني استفاده ميكردند. از آن مداحان قديم هنوز هم عدهاي در قيد حيات هستند، نمونهاش آقاي بهتاش است.
مداحان ما بايد آموزگار باشند. بايد در هر كلاسشان چيزي را به مردم بيآموزند. بحمدالله از ابتدا تاكنون جلسات مذهبي بااقبال مردم روبه رو بوده است اما امروزه بيشتر شاهد اين اقبال مخصوصا دربين جوانان هستيم واين مسووليت مداحان وذاكران اهل بيت را دو چندان ميكند وبيشتر بايد در رفتار وگفتار خود دقت كنند.تنها به احساس اكتفا نكنند. ايرادي كه امروز به مداحيهاي جديد ما وارد است همين است. هيچكس مخالف نوآوري و كار جديد نيست، اما نوآوري نبايد كارهاي خوب قديم را از بين ببرد. جوانهاي ما ميخواهند چيز ياد بگيرند. فقط به دنبال تخلية انرژي خودشان نيستند. چرا بايدمجلس اهل بيت به عنوان محلي براي تخليه انرژي جوانان معرفي شود درحاليكه اين محافل معنوي بايدظرف وجودي جوانان رامملو ازانرژيهاي مثبت ومعرفت نمايد.
جوانهاي ما به دنبال آموختن از مكتب اسلام و مكتب اهل بيت(ع) هستند. الان جوان را ميبرند هيئت چند ساعت سينه ميزنند. شما برويد مصاحبه كنيد و از آنها سئوال كنيد و بپرسيد آقا شما در اين چند ساعت كه سينه زديد چه چيزي آموختي؟ چه درسي آموختي؟ آموزههاي ديني شما از اين جلسه چه بود؟ ميبينيد متأسفانه هيچ جوابي نميدهند جز اينكه خيلي جلسه خوبي بود. خيلي حال كرديم. خيلي عشق كرديم. مداحان ما بايد توجه كنند كه بهترين معلمان ما در اين مسير مراجع عظام تقليد هستند. بهترين ميزان درستي كار ما شخص مقام معظم رهبري است، در همةي جلسات شاعران و مداحان اهل بيت(ع) اين نكات را ايشان تذكر ميدهند. از قديم شيوه ايشان بود كه روي اين مسائل حساس بودند. اولين سالي كه من خدمت ايشان رسيدم بعنوان رئيس روابط عمومي رياست جمهوري، به ايشان عرض كردم كه من درمحافل و مجالس به عنوان يك مداح مشهور هستم و روضه ميخوانم، شعر ميخوانم، آيا در اين كار سياسي كه شما تعيين فرمودهايد باشم منافاتي ندارد؟ ايشان فرمودند:"خير، منافاتي ندارد. مداحي افتخار بزرگي براي شماست. آن را حتما ادامه بدهيد." اين را به عنوان نمونه عرض كردم. هر كس در هر سمتي ميتواند مداح اهل بيت(ع) باشد. اميدوارم هر چه سريعتر مداحي جايگاه واقعي خودش را پيدا كند.
* شما از محتواي كلاسهاي مداحي كه به صورت آزاد يا دولتي و يا توسط سازمان تبليغات اسلامي و امثال اينها برگزار ميشود، آگاهي داريد؟ ميخواهم بدانم آيا اين مداحهاي جديد و اين انحرافات ريشه در چنين كلاسهايي دارد؟
. من اطلاع دقيقي ندارم. اماشنيدهام برخي جلسات آموزشي باحضوراساتيد خوشنام وخوش سابقه تشكيل شده است واساتيدي چون حاج علي آهي،دكترسنگري،وبرخي كارشناسان رشتههاي مختلف مرتبط بامداحي برآن اشراف دارند كه اين اقدام مباركي است.
* شما پنجاه سال تجربة مداحي داريد. حداقل ويژگي يك مداح اين است كه صداي مخملي داشته باشد. برخي از مداحان امروزي بيشتر تلاش دارند جيغ بزنند، فرياد بزنند، بلندتر از حد معمول مداحي ميكنند. بلندگو را در بالاترين درجة صدا و اكو قرار ميدهند. سئوال من اين است آيا رسم جديد است كه به مداحها گفته ميشود جيغ بزنند،داد و هوار راه بيندازند، فرياد بزنند؟
- چنين آموزشهايي به مداحان نميدهند. برخي مواقع مجلس شور ميگيرد و مداح صدايش را كمي بلندتر ميكند. اما اين روش هميشگي نيست. و نبايد رويه معمول بشود و اگر در مجلسي هم كه چند ده نفر حضور داشته باشند مداح بلند بلند بخواند تا حدي كه به قول شما جيغ و فرياد باشد، خطاست. گاهي ديده ميشود مجلس ساكت است و مردم هم در سكوت نشستهاند، اما باز مداح بلندتر از حد معمول مداحي ميكند. اين خطاست. متأسفانه در برخي جلسات اين موضوع مرسوم شده است. بعضي وقتها بدون اينكه نيازي باشد، مداح بلندتر از حد معمول ميخواند. اين كار درستي نيست.
* قبل از پيروزي انقلاب اسلامي كمتر ديده ميشد كه در جلسات و هيئتهاي حسيني، مداحي يا واعظ و منبري از مردم بخواهد كه براي عزاداري لباسهاي خود را در آورند و تا نيمه تنه كاملا لخت شوند و سينه بزنند. متأسفانه برخي از وعاظ و مداحان براي اين كار حديث هم ميخوانند و به مردم وانمود ميكنند كه اگر لخت شوند و سينه بزنند از ثواب بيشتري بهرهمند ميشوند. اين كارها عكسبرداري ميشود، فيلمبرداري ميشود، سي دي ميشود و در همة دنيا پخش ميشود... نظر شما چيست؟
- برهنه شدن با رعايت چهارچوبهايي مورد تاييد علما بوده و در گذشته و حال نيز انجام ميشده است. حتي پيرهنهايي بود كه جلويش به حد مختصري باز ميشد تا سينه زني به اين شكل انجام شود. البته نبايد به مردم تحكم شود كه حتما بايد لخت شوند و سينه بزنند. اتفاقا بر عكس سفارش شده است كه مبادا برهنه شدن سينهزنان موجب وهن جلسات اباعبداللهالحسين(ع) شود. نبايد كاري كنيم كه ديدن آن صحنهها توسط نامحرم مشكلساز شود و مرتكب حرام شويم. برهنه شدن در عرف و معمول مناسب است اما نبايد با تصويربرداري و نكثير اين بخش از مجالس، مسائل شرعي و حريم محرم و نامحرم را تاديده گرفت.
* در بعضي از اين مداحيها شنيده ميشود كه برخي از مداحيها را كپيبرداري ميكنند از آهنگهاي طاغوتي و كافهكابارهاي قديم و غربي جديد. نظر شما در اين باره چيست؟
- اين كار كاملاً غلط است. كپيبرداري از آهنگهاي جلف غربي و طاغوتي غلط است. حداقل ضرر اين گونه كپيبرداريها اين است كه تداعي در ذهن عزادار به وجود ميآورد و تمركز و خلوص او را از بين ميبرد. نيمي از احساسات عزادار حسيني(ع) را به سمت ديگري ميبرد.
نبايد ذهن عزاداران را متوجه آهنگهايي كرد كه به شدت بد هستند و بدآموزي داشتهاند. كلمات سخيف و مبتذل در آنها بوده و حالا آهنگ آن را به كار ميبرند. ما اجازه نداريم كه كلمات پاك معصومين(ع) را در قالبهاي ناپاكي بريزيم و تحويل جوانان و عزاداران حسيني(ع) بدهيم.
* در ضمن اين مصاحبه اشاره كرديد به بعضي از مداحيها كه به بهانة عيدالزهراء و در ماه ربيعالاول انجام ميشود و اينها سي دي ميشود به مناطق مرزي ايران فرستاده ميشود. اشاره كرديد كه اين گونه مداحيها تماميت ارضي ما و امنيت ملي ما را به خطر مياندازد، چرا شما از طريق مراكز امنيتي نسبت به اين مشكل، ستاد بحران تشكيل نميدهيد. الان سي و پنج سال از انقلاب ميگذردو به قول شما پس از پايان جنگ تحميلي ما با اين آفتهاي مداحي مواجه شدهايم. چرا كاري جدي در رفع اين بدعتها انجام نميشود؟
- جايگاه برخورد با اين دسته از مداحان، جايگاه مراجع عظام تقليد است. مداحان طيف وسيعي هستند و هر روز هم به اين جمعيت افزوده ميشود. افراد بينام و نشان يك دفعه سيدي ميدهند بيرون. مراجع ما، علماي ما، مقام معظم رهبري، از طريق اين بزرگواران بايد اشارههايي بشود، تا ديگران بتوانند اقدامي بكنند. كميتهاي تشكيل بدهند، ستادي تشكيل بدهند و رسيدگي كنند و كاري جدي صورت بگيرد.
*بعد از توقف فعاليت حزب جمهوري اسلامي، به همراه مرحوم مهندس رهبري و چند تن از دوستان يك تشكيلات كوچك خانگي درست كرديم تحت عنوان "ياران حزب جمهوري اسلامي" كه اين تشكيلات بعداً منجر شد به تاسيس حزب تمدن اسلامي
* در آستانه محرم سال 1357 كه امام خميني پيام داده بودند پرچمهاي سرخ را بر سر در مساجد، تكايا و حسينيهها به اهتزاز درآوريد به عنوان اعتراض و مقابله با رژيم شاهنشاهي، من به اتفاق آقاي رهبري رفتيم خدمت آيتالله موسوي اردبيلي كه امام جماعت مسجد اميرالمؤمنين (اميرآباد شمالي) بودند و با مشورت ايشان برنامهريزي شد تا علما و روحانيون و حسينيهها و تكايا دستور امام را اجرايي كنند
* يك شب در مسجد آيتالله طالقاني (مسجد هدايت) شعري انقلابي خواندم. بعد كه نشستم مردي ميانسال كه كنار من نشسته بود پس از سلام و عليك پرسيد اين شعر كه خوانديد از كدام شاعر است؟ گفتم از مجلهاي بنام صائب انتخاب كردهام و شاعر آن حميد سبزواري است. گفت: حميد سبزواري منم
* شبي در جلسه دعاي كميل منزل ما كه پا توق انقلابيون محسوب ميشد با آقاي سيدحميد شاهنگيان كه دستي در آهنگسازي داشت آشنا شدم و بعد از آن به اتفاق آقايان مرشدزاده، سبزواري، مرحوم حسين صبحدل، زورق و بهجتي اردكاني گروه سرود تشكيل داديم بطوريكه آقاي سبزواري شعر انقلابي ميگفت و ما در زيرزمين حسينيه ارشاد سرود انقلابي توليد ميكرديم و به همراه نوارهاي سخنراني امام خميني پخش ميكرديم
* از نكات جالب فعاليت ما اين بود كه سرود "خمينياي امام" را در كنار كاخ سعدآباد و در منزل ايلخاني توليد كرديم.
*در بهار سال 58 هم به اتفاق آقايان زورق، سبزواري و بهجتي، اولين شب شعر انقلاب اسلامي را با الهام از روح انقلاب اسلامي و در پاسخ به شبهاي شعر شاعران مدعي روشنفكري كه نوعا ضد دين شعر ميگفتند طراحي كرديم. 5شب در