معاون اول رئيسجمهور طي ابلاغيههايي جداگانه به پنج دستگاه اجرايي، تصويب نامه ستاد فرماندهي اقتصاد مقاومتي ناظر به پروژههاي اولويتدار برنامههاي ملي اقتصاد مقاومتي كه در آن وظايف و تكاليف هر يك از دستگاهها براي اجراي اين پروژهها مشخص شده است را ابلاغ كرد.
در لبنان چه خبر است؟
عصر ايران؛ مهرداد خدير- خيابانهاي بيروت، صحنۀ اعتراضات دختران و پسران جوان و زنان و مردان ميانسالي است كه جداي مرزبنديهاي مذهبي و تفاوت هاي فرقه اي و اختلافات حزبي به ناكارآمدي دولت، بيكاري و فساد سياستمداران اعتراض ميكنند.
اعتراضاتي كه به بهانۀ وضع ماليات برمكالمات واتساَپ شروع شد ولي اعلام لغو آن موجب فرونشاندن آن نشده است.
صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران نيز اين اعتراضات را نه مانند فرانسه «قيام عليه سرمايهداري» توصيف ميكند و نه مانند ونزوئلا «توطئۀ غرب» ميداند و به نظر ميرسد مادام كه حزبالله لبنان موضع كاملا منفي اتخاذ نكرده صدا و سيما هم به ديدۀ شك ننگرد.
مهمترين و مشهورترين شعار اين اعتراضات «كلن يعني كلن» است به اين معني كه «همۀ مسؤولان مقصرند» و شايد معادل فارسي آن همان ضربالمثل خودمان باشد كه « سر و ته يك كرباساند!»
لبنان، كشور كوچكي است و در طول سالهاي پس از استقلال، هنوز به يك ملت، تبديل نشده و با مسيحيان، سنيها، شيعهها، دروزيها و علويها شناخته مي شود.
هيچ يك از اينها نميتوانند در مقام اكثريت ارادۀ خود را به كُرسي بنشانند و امكان برنامهريزي بلند مدت عملا سلب شده است.
معضلات اين كشور به قدري ملموس شده كه مهمترين مشكل لبنانيها امروز اين است كه نميدانند با اين حجم عظيم از زباله چه كنند و بيم دارند زير كوهي از زباله مدفون شوند.
در لبنان هنوز خانوادههاي بزرگ حكومت ميكنند و به رغم ظاهر مدرن و الگوي فرانسوي، رابطهها در واقع فئودالي و ارباب - رعيتي است. جداي اين هر يك از فرقهها به كشوري تعلق خاطر ويژه دارد.
مهرداد فرهمند روزنامهنگار ايراني كه سالها در لبنان زندگي و فعاليت كرده در يادداشتي نوشته در لبنان به طعنه مي گويند سني ها عربستان را دارند، شيعه ها ايران را، مسيحي ها فرانسه را و الحادي ها هم خدا را!
واقعيت اين است كه كشورهايي كه از فروپاشي امپراتوري عثماني ايجاد شدند به جز تركيه كه تركهاي عثماني بنا نهادند هيچ يك نتوانستند در طول اين يكصد سال مانند يك كشور مستقل و واقعي در دنياي امروز نقش ايفا كنند و اگر تصور شود عربستان سعودي اين گزاره را باطل ميكند ميتوان يادآور شد كه در عربستان، داستان نفت و حضور شركت هاي نفتي ماجرا را تغيير داده است.
به هر يك از كشورهاي برجاي مانده كه نگاه ميكني انگار اعضاي تكهتكه شدۀ يك پيكرند و هنوز به استقلال واقعي نرسيدهاند. اوضاع عراق را نگاه كنيد يا سوريه و يمن را و نيز كشورهاي ديگر بر جاي مانده از فروپاشي عثماني پس از جنگ جهانگير اول را.
صداها در لبنان بلند است و دولت، ضعيف و به همين خاطر كسي وعدۀ «سعد حريري» نخستوزير را زياد جدي نميگيرد كه وعدۀ اصلاح داده زيرا دقيقا مشخص نيست او چه چيز را ميخواهد يا مي تواند اصلاح كند؟
صداها در لبنان بلند شده چون نسل تازهاي بركشيده و اين نسل، جوانانياند كه سر در فضاي مجازي دارند.
لبنان البته كشور رسانههاي آزاد بوده اما روزنامهها هر كدام به يك طيف تعلق داشتند و همۀ صداها را منعكس نمي كردند و نميكنند حال آن كه اكنون شبكههاي اجتماعي و فضاي مجازي چنين تعهدي ندارند.
پيشتر ها اگر سياستمدار لبناني در آمريكا يا فرانسه سرمايه گذاري مي كرد و زن و فرزند را به سامان مي فرستاد خيلي ها با خبر نمي شدند اما با گسترش حيرت آور رسانه هاي مدرن، انتقال اطلاعات و انتشار تصاوير به طُرفه العيني ميسر شده و امكان مخفي كاري را سلب كرده هر چند در اين ميان شايعاتي نيز پراكنده و راست و دروغ آميخته مي شود.
تا پيش از ظهور حزب الله و سيد حسن نصرالله شيعيان نيز از اين اتهامات بركنار نبودند و نبيه بري رييس مجلس هم در آمريكا سرمايه گذاري هايي داشت. با حمايت هاي ايران اما هم شيعيان موقعيت بهتري پيدا كردند و هم نصرالله به عنوان چهرۀ متفاوتي ظاهر شد.
ارديبهشت 1385 و قبل از جنگ 33 روزه در بيروت از دختر جواني كه بدون پوشش اسلامي رفت و آمد مي كرد اما روي كلاسور خود تصوير حسن نصرالله را چسبانده بود پرسيدم او را چرا دوست داري؟ پاسخ داد: چون خانواده اش را به خارج نفرستاده و داشت نطق مي كرد كه خبر شهادت پسرش را به او دادند و پشت تريبون گفت: ديگر شرمندۀ شما نيستم.
مترجم ما از او پرسيد: ديگر چه؟ پاسخ داد: حزب الله اگر نبود اسراييل همچنان در جنوب لبنان بود.
با اين حال در تظاهرات اين روزها اعتراضات گروهي و طيفي را مستنثنا نمي كند و حزب الله از يك طرف منتقد و مخالف دولت است و از سوي ديگر بيمناك نفوذ اسراييل و سناريوي بي ثبات ساختن اين كشور و مي دانند توافق دوباره براي روي كار آوردن دولت جديد پروژۀ زمان بر و فرساينده اي است.
آنچه در لبنان جريان دارد نشان مي دهد مدرنيسم همان مدرنيته نيست و ظواهر مدرن كفايت نمي كند. در لبنان دموكراسي هست اما اين كه يكي نمي تواند به اكثريت برسد كار را مشكل كرده و گروه هاي مختلف را واداشته به همديگر باج بدهند.
خدا لعنت كند معمر قذافي را كه با ربودن يا قتل امام موسي صدر اجازه نداد اين كشور از تعلقات طايفه اي رها شود. هر چند او را به عنوان رهبر شيعيان لبنان مي شناسيم اما فرقه هاي مختلف را به هم نزديك كرده بود و سيد حسن نصرالله با همۀ محبوبيت وجه فراشيعي موسي صدر را ندارد.
جنگ سوريه هم به لبنان آسيب فراوان رساند. سوريه حامي لبنان بود اما با بروز جنگ و خون ريزي در سوريه حالا لبنان بايد آوارگان سوري را تحمل مي كرد حال آن كه چنين تواني نداشت: همي گفتم كه خاقاني دريغا گوي من باشد/ دريغا من شدم آخر دريغا گوي خاقاني...
اين شعر نظامي وصف الحال امروز لبنان است. لبنان انتظار داشت كه سوريه دريغاگوي او باشد نه اين كه لبناني ها بخواهند مشكل سوريه را حل كنند.
مشكلات سوريه به صنعت گردشگري لبنان هم لطمه وارد كرده و بخشي از مشكلات اقتصادي به همين خاطر است.
تأسف برانگيز است كه بيروت كه روزگاري عروس خاورميانه لقب داشت اكنون از عهده دفع و دفن زباله هم برنيايد و اين واقعيت امروز لبنان است.
رفيق حريري نخست وزير فقيد و سرمايه دار مشهور لبنان قصد داشت اين كشور را به سوييس خاورميانه بدل كند اما نه فقط در گردشگري كه به نظر مي رسيد بيشتر قصد داشت به بانك داري بها دهد تا عملا به بهشت پولشويان بدل شود چرا كه سوييس نيز در واقع محل امني براي كساني است كه در جاهاي ديگر نميتوانند پول خود را نگاه دارند.
قوانين ضد پولشويي در سال هاي اخير اما دست لبنان را در اين عرصه بسته و پس از قتل رفيق حريري عملا اين امكان مانند گذشته فراهم نيست.
با اين همه باز مي توان پرسيد خواست لبناني ها چيست؟ پاسخ ساده و روشن است: مي خواهند زندگي كنند.
مسيحي، شيعه، سني، دروزي يا علوي در لبنان بيش از آن كه معرف باورهاي آنان باشد جنبۀ هويتي دارد و اتفاقا در كنار هم اعتراض مي كنند. زيرا اعتراض اصلي آنان به تبعيض است.
جهان امروز به هم پيوسته است و لبناني ها به خاطر ارتباط با غرب و كشورهاي مختلف از اوضاع كشورهاي ديگر آگاه اند.
لبنان، به كام خانواده هاي بزرگ و صاحبان سرمايه شيرين است و كثيري اما به رغم ظاهر مدرن و نام شهروند، رعيت آنان به حساب مي آيند.
روشن است كه داستان پيچيده تر از آن است كه با رفتن اين دولت و آمدن آن دولت تازه اگر به سرعت شدني باشد به سرانجام برسد.
مشكل لبنان اين است كه همه بايد به هم باج بدهند و قدرت فائقه اي وجود ندارد. هر فرقه براي خود ملتي است و زير بار ديگري نمي رود.
روزگاري جوانان لبناني به كشورهاي ديگر مي رفتند و براي خانواده پول مي فرستادند. در سال 85 جمعيت خارج و ساكن لبنان را پرسيدم. پاسخ شنيدم از 14 ميليون لبناني 10 ميليون نفر خارج از اين كشور زندگي مي كنند اما ارتباط خود را نگسسته اند و پول هم مي فرستند.
از آمار كنوني اطلاع ندارم اما پيداست كه جوانان لبناني نميخواهند سرزمين خود را ترك كنند و در كشورهاي ديگر شهروند درجه دو باشند.
انتقاد آنان به سياستمداراني است كه يك زندگي دو ساحَتي براي خود تدارك ديدهاند. هم در لبناناند و هم در فرانسه يا آمريكا. دم از لبنان ميزنند اما زن و فرزند و سرمايه را به دوردستها فرستادهاند.
جوانان لبناني اما ميتوانند به صرف حضور در خيابان اين مناسبات را تغيير دهند يا پس از چندي سرخوردهتر از پيش بايد به خانه بازگردند؟
در ميان روشنفكران ايراني تاكنون احسان شريعتي بيشترين همدلي را نشان داده و در بيان راهكار گفته است: «نوعي كنفدراسيون منطقهاي و همگرايي مانند اتحاديۀ اروپا بدون قوممحوري و تفرق مذهبي راه نجات لبنان است».
او تصريح ميكند: اعتراضات عراق و لبنان نشان داد «تنها دموكراسيهاي صوري، انتخابات نسبي و نمايندگان رسمي از وكيل گرفته تا وزير، قادر به بيان مؤثر مطالبات متنوع و حل معضلات مبتلابهِ اكثريت مردم اين كشورها نيستند.»